معنی سرافرازی و سربلندی

حل جدول

سرافرازی و سربلندی

افتخار


سربلندی و سرافرازی

افتخار، مباهات


سربلندی

سرافرازی، افتخار

سرفرازی


سرافرازی

فخر

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

سربلندی

سرافرازی، افتخار،


سرافرازی

سربلندی، افتخار،

فرهنگ فارسی هوشیار

سربلندی

سرافرازی افتخار.


سرافرازی

گردنفرازی افتخار سربلندی.

لغت نامه دهخدا

سربلندی

سربلندی. [س َ ب ُ ل َ] (حامص مرکب) سرفرازی. مقابل سرافکندگی. مفاخرت. مباهات:
تاج را سربلندی از سر تست
بخت را پایگاهی از در تست.
نظامی.
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمندی داشت.
نظامی.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.
نظامی.
لیلی ز سریر سربلندی
افتاده به چاه دردمندی.
نظامی.
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.
حافظ.
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی.
حافظ.


سرافرازی

سرافرازی. [س َ اَ] (حامص مرکب) فخر. بزرگی. شرف:
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
نبشتن بیاموختش پهلوی
نشست و سرافرازی خسروی.
فردوسی.
ایا بزرگ و سرافراز مهتری کت هست
نه در بزرگی یار و نه درسرافرازی.
سوزنی.
ره و رسمی چنین بازی نباشد
برو جای سرافرازی نباشد.
نظامی.
بنده را بر خط فرمان خداوند امور
سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به.
سعدی.
سرافرازی مرد چندان بود
که گلدسته ٔ عمر خندان بود.
امیرخسرو دهلوی.
ای ز قدت جمله سرافرازیم
وقت بشد باز که بنوازیم.
حافظ حلوایی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرافرازی

افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش،
(متضاد) سرافکندگی

فارسی به عربی

معادل ابجد

سرافرازی و سربلندی

921

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری